خداوند متعال براي سهولت وصول انسان به اين امر مهم پيامبران را مبعوث فرمود تا انسان ها را به وسيله آن ها راهنمايي نمايد. اما، انسان ها از آنجا كه مختار و انتخابگر آفريده شده اند دربرابر دعوت انبياي الهي واكنش هاي متفاوتي داشته اند و به همين علت، سرنوشت هاي متعددي دارند.
در اين مقاله، نويسنده سعي كرده است به تبيين اين موضوع بپردازد مطلب را با هم ازنظر مي گذرانيم:
انسان فرآيند تكاملي را در طول يك زمان مشخص و معيني مي پيمايد. هرچند كه برخي از محققان و انديشمندان بنابر آيات مربوط به عالم ذر، از وجود علمي و عيني (عين ثابته عارفان) در مقام فيض اقدس و فيض مقدس سخن گفته و بر اين باورند كه هر انساني پيش از وجود خارجي مادي اش، در عامل و نشئه هاي ديگري به سر برده و در آن عالم است كه از مردمان پيمان گرفته شد و امانت را پذيرفت و بار آن را به دوش كشيد و سپس در يك حركت دوري من الله و الي الله عوالم برزخ نزولي و جهان ماده و برزخ صعودي و عالم ملكوتي و الهي را طي كرده و خواهد كرد؛ با اين همه هيچ شك و شبهه اي نيست كه آدمي در جهان ماده دوگونه زندگي داشته است؛ يكي زندگي جنيني و ديگري زندگي پس از تولدش در روي زمين كه هريك خود به تعبيري عالمي خاص خود و نشئه اي ويژه اي با خصوصيات و ويژگي هاي استثنايي است.
هركسي وارد اين دنيا مي شود، از عالم جنيني خود اطلاعات كامل و درستي ندارد و تنها ازطريق دستگاه و سازه هاي فناوري نوين اطلاعاتي از چگونگي شكل گيري جنين و رشد مادي آن به دست مي آورد ولي از همه آن چه واقع مي شود اطلاعي ندارد. از اين رو از چگونگي دميدن روح، آدمي جز توهم و تخيلات تيره و تار چيزي به ذهن ندارد.
پس از زاد و زايش نيز اين فرآيند ادامه مي يابد و آدمي در ميان مشكلات و كشاكش درد و رنج، آسايش و آرامش، نيازها و خواسته ها، ازطريق آموزش هاي تجربي، علمي، وحياني و پرورش ها و تربيت هاي خاص خود و ديگران، قوا و ظرفيت هاي وجودي خودش را آشكار مي كند. در اين مقطع زماني اززندگي هرچند به عنوان يك فرزانه و فيلسوف به آينده و پس از مرگ نمي نگرد ولي همانند زندگي جنيني خود اطلاعات درستي ندارد و آينده به شكل مبهم و تيره اي پيش روي او نمايان مي شود. ازا ين رو بيشتر به اقتضاي طبيعت مادي خود با زندگي مادي روزمره درگير مي شود و كم تر به آينده مبهم خود مي نگرد و در راه شناخت آن گام برمي دارد.
تنها عده اي خاص هستند كه با بهره گيري از داده ها و اطلاعات وحياني نسبت به گذشته و آينده خود به نوعي آگاهي مي رسند. اين دسته نيز به دو دسته تقسيم مي شوند: نخست كساني كه با شناخت كلي از وضعيت كنوني خود، با بهره گيري از روش ها وشيوه هايي كه از بيرون از عقل بشري و از راه وحي به دست آورده اند، دست به اعمال و كارهايي مي زنند تا نوعي آمادگي در انديشه و وجود خود پديد آورند و نسبت خود را با آينده بازسازي كنند و خود را به آن نزديك سازند. آنان به اين باور رسيده اند كه اين مقطع، مقطع كوتاهي از زندگي بشر است و هدف از خلقت و آفرينش آدمي چيزي فراتر وبرتر از زندگي مادي دنيوي است. با اعمال و كارهايي كه انجام مي دهند به نوعي ظرفيت و توانمندي دست مي يابند كه آينده را از وراي ماده مي بينند و يا دست كم به بخشي از آينده آگاهي و حتي دسترسي مي يابند. آينده اي كه از وراي مرگ مي آيد و به شكل «عالم برزخ» خودنمايي مي كند.
دسته دوم با آن كه از طريق وحي شناخت اجمالي و كلي نسبت به وضعيت كنوني و آينده خود يافته اند ولي به دستورها و پيام هاي وحياني عمل نمي كنند و يا تنها به برخي عمل مي كنند و در عمل برخي از ظرفيت ها و توانمندي هاي خويش را آشكار مي سازند. دست كم مي توان گفت بيشتر مردمان مؤمن به خدا، وحي و آموزه هاي هدايتي وحياني، اين گونه هستند.
اينان به نوعي ترديد، دست كم مي توان گفت در حوزه عمل به سر مي برند و در ميان نوسانات ماده و گرايش ها و جاذبه هاي آن و تمايلات آخرتي حركت مي كنند و پاندول وار به هريك از دو سوي آخرت و يا ماده كشيده مي شوند. از اين رو مي توان دست كم آنان را در حوزه عمل مذبذبين دانست كه در نوسان ترديد به سر برده و عمل مي كنند. پس به برخي از اعمال اقدام و از برخي سرباز مي زنند. حتي مي توان درباره برخي گفت كه به برخي از آموزه ها و گزاره هاي و حياني ايمان و به برخي ديگر كافر هستند؛ از اين روست كه درعمل نيز چنين برخورد و كنش و واكنشي از خود بروز مي دهند. به هرحال انسان ها به اين سه دسته اصلي تقسيم بندي مي شوند كه قرآن از آنان به كافران كه ايمان ندارند، مسلمانان (كه خود به دو دسته منافقان كه ايمان ندارند ولي در ظاهر مومن هستند و فاسقاني كه ايمان دارند ولي در عمل خلاف آن باور كار مي كنند. ناگفته نماند كه مراد از مسلم دراين جا اهل تسليم در برابر خدا و آموزه هاي وحياني است) و دسته سوم مومنان ياد مي كند كه هم به آموزه هاي وحياني ايمان دارند و هم براساس آن عمل مي كنند.
مومنان واقعي از آن چه در گذشته اتفاق افتاده و آن چه در عوالم ديگر و يا دست كم در برخي از عوالم اتفاق مي افتد آگاه و باخبرند، اما بيشتر مردمان از آن آگاه نيستند و در محدود چشم انداز دنيا مي بينند، مي انديشند و عمل مي كنند. از اين رو هنگامي كه مرگ به سراغ ايشان مي رود تازه چشم هايشان باز مي شود: فبصرك اليوم حديد (معارج) و بهشت و يا دوزخ برزخي در جلوي چشمانشان نمايان مي شود و در آن حالت است كه لترون الحجيم؛ دوزخ را به راستي مي بينند.
عالم برزخ نيز زمان و مقطعي از زندگي انسان است. اين عالم كه فاصله ميان مرگ و قيامت كبرا است، بخشي از فرآيند تكاملي انسان را شكل مي بخشد. (مومنون آيه 001) پس از آن است كه قيامت كبرا آغاز مي شود و انسان به بخشي ديگر از زندگي خود وارد مي شود.
قرآن درباره واكنش ابتدايي مردگان نسبت به عالم جديد مطالب زيبايي را بيان مي دارد كه در اينجا جايگاه بيان و تبيين آن نيست. همين گونه و يا زيباتر و شگفت تر را نسبت به زندگي قيامتي از خود بروز مي دهد. قرآن در آيه 1 تا 3 سوره زلزال با اشاره به مسئله زلزله شديد رستاخيز و واكنش انسان ها نسبت به اتفاقات و روبه رو شدن با عالم رستاخيز مي فرمايد: اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها؛ هنگامي كه زمين به شدت مي لرزد و بارهاي سنگينش را بيرون مي ريزد، در آن هنگامه است كه انسان مي پرسد: زمين را چه شده است؟
اين نخستين واكنش آدمي با عالم قيامت و رستاخيز آدمي است. بيشتر مردمان كه درباره قيامت با ترديد برخورد مي كردند و گاه با تعجب و شگفتي، از يك ديگر مي پرسند كه آيا پس از دنيا و مرگ، دنيا و عالم ديگري هست: يقول الانسان اذا ما مت لسوف اخرج حيا (مريم آيه 66) اكنون از خاك بيرون مي آيند و ناگهان خود را در حالتي مي يابند كه زمين به شدت مي لرزد و همه آن چيزهايي را كه در درون خود داشت بيرون مي ريزد. اين اتفاق و بارسنگيني كه از درون زمين بيرون مي آيد، انسان و جن است كه پيش از اين مرده و در درون خاك جاي گرفته بودند؛ زيرا چنان كه مي دانيم هر يك از انسان و جن را ثقل خوانده اند و اينان اكنون آن بار سنگيني است كه زمين از خود بيرون مي ريزد. همين كه اين انسان ها مرده از درون زمين با تكان هاي شديد و لرزش هاي بي امان بيرون ريخته مي شوند (مانند تكان هايي كه براي جدا كردن داخل سرند انجام مي شود)، شگفت زده و هراسان از يك ديگر مي پرسند: زمين را چه شده است؟
تصوير قرآن از انسان ها مرد ه اي كه سر از خاك برمي دارند اين است كه آنان گويي به خواب رفته بودند و اكنون با لرزش هاي زمين بيدار شدند. از اين رو از به هم ريختگي و آشوب و لرزش زمين شگفت زده مي شوند و درپي چاره جويي هستند. قرآن بيان مي دارد كه اكنون زمان آشكار شدن حقايق آن چنان كه بايد و شايد است. اخبار همگان معلوم مي شود و هركس درمي يابد كه چه شده است و در فرآيند تكاملي به كجا رسيده است و سير وجودي خود را چگونه پيموده است.
خداوند پيش از اين به انسان ها هشدار داده بود كه زندگي مادي دنيوي، همه زندگي نيست و انسان بيهوده آفريده نشده است (قيامت آيه63) تا پس از زندگي كوتاه از ميان برود و هيچ و فوت شود؛ بلكه به جاي فوت و هيچ شدن، توفي و گرفتن جان هاست كه مدتي را در زمين به سر برده و سپس به عالم برزخ رفته و اكنون دوباره به حالتي بازمي گردد كه هم جسم و هم جانش با اوست، چيزي شبيه زندگي مادي دنيايي با تغييرات گسترده و زيربنايي كه خداوند از آن به تبديل زمين و آسمان ياد مي كند: يوم تبدلت الارض غيرها.
در سوره قيامت به چگونگي برچيده شدن اين نظام كنوني و تبديل زمين و آسمان اشاره مي شود. سپس در همان جا به حالتي كه انسان با آن روبه رو مي شود توجه مي دهد كه مي كوشد تا خود را از وضعيت موجود آن زمان برهاند. ولي با حالتي مواجه مي شود كه گريزگاهي را نمي جويد و نمي يابد. پس رو به يك ديگر مي كنند و ناتوان مي گويند: يقول الانسان يومئذ اين المفر؛ اكنون كدام گريزگاهي است كه بدان سو بگريزيم. (قيامت آيه01) و خداوند پاسخ مي دهد كه ديگر گريزگاهي نيست و اين جا قرارگاه و مستقر آدمي است و بايد در آن بماند. (همان آيه11و21)
وقتي آدمي خود را در اين وضعيت مي يابد به همه چيزهايي كه پيش از اين با اعمال خود ساخته بود و وجودش را به آن شكل و شاكله داده بود آگاه مي گردد. البته قرآن بيان مي كند كه انسان به دو دسته از اعمال خود آشنا مي شود. اعمالي كه از آن به (پيش فرستاده) ياد مي كند كه به نظر مي رسد همان هايي است كه خود در زندگي بدان عمل كرده است و اعمال (پس فرستاده) كه بيانگر اعمالي است كه از طريق باقيات و سنت ها و سيره به جا گذاشته است. اين اعمال خير يا شر، اعمالي است كه از طريق باقيات صالحات و يا سيئات مانند اعمال عام المنفعه، فرزندان نيك و يا بد و سيره و سنت هاي پسنديده و ناپسند از خود به جا گذاشته است.
انسان در آن هنگامه به همه اعمال و وجود و شاكله خود آگاهي كامل و تمامي دارد كه از آن به بصيرت ياد مي شود و مي فرمايد: الانسان علي نفسه بصيره (قيامت آيه 31و 51) بنابراين ديگر عذرخواهي و توجيه اعمال نمي تواند مفيد و مؤثر باشد؛ زيرا انسان خودش را نمي تواند فريب دهد. وقتي خودش را با اعمال ناپسند كور كرد و نابينايي قيامتي شد، نمي تواند اين شاكله و شخصيت وجودي خودش را انكار كرده و بگويد كه بينا و بصير است.
بنابراين انسان در قيامت با اعمال خود مواجه و روبه رو مي شود كه به شكل وجودي و تحقق خارجي ظهور و بروز مي كند و كارنامه اعمال وي همان شخصيت و شاكله وجودي اش مي باشد كه مي تواند گرگ و يا هر جانور ديگري باشد و يا پست تر و فروتر از جانوران: كالانعام بل هم اضل. اين كه قرآن مي فرمايد كارنامه عمل فرد بر گردن او آويخته است (اسراء آيه 31) بيانگر آن است كه انسان با آن خود را شكل بخشيده و كاملاً بر پايه آن تبديل و تغيير كرده است. چنان كه وقتي برخي از قوم يهود با تجاوز حدود الهي به شكل ميمون و بوزينه و يا خوك درآمدند به اين معناست كه شاكله وجودي ايشان اين چنين تغيير ماهيت و هويت مي دهد. استاد حسن زاده آملي مي فرمايد كه انسان برخلاف تصور نوع الانواع نيست بلكه جنس الاجناس است كه مي تواند به نوع ها و يا انواع متفاوتي تغيير شكل دهد. به اين معنا كه انساني مي شود كه گاو شتر پلنگ است و يا گرگ و ميش و خر است و مانند آن. وي در ادامه از اين نيز فراتر رفته مي فرمايد كه هر شخص انساني خود نوع منحصر به فرد است. به اين معنا كه اگر جبرئيل خود يك نوع است و عزرائيل خود نوع ديگر مي باشد. انسان هم چنين است كه هر فرد و شخصي از انسان مي تواند به يك نوع خاص تغيير شكل و ماهيت دهد. از اين رو هر شخص آدمي در اين فرآيند زندگي خود به نوعي تكامل در جهت صعود و سقوط دست مي يابد كه مي تواند نوع منحصر به فرد شود كه با ديگران تفاوت هاي ماهوي و هويتي خواهد داشت. هيچ دو انساني از همه جهات به هم شبيه و همانند نخواهد شد و در قيامت مي بينيم كه وحوش هاي مختلف و متنوع محشور مي شوند. اين وحوشي كه حشر مي شوند، همين انسان ها هستند كه به شكل جانوراني محشور مي شوند. چنان كه پيش از اين برخي از يهوديان خوك، ميمون و بوزينه شده اند، ديگر افراد و اشخاص امت ها و ملل نيز تغيير ماهيت و شكل مي دهند و اين گونه است كه روز قيامت، روز حشر جانوران و انسان هاست؛ زيرا در صحنه كبراي قيامت انسان آن چه را به كدح و سعي به دست آورده است، نشان مي دهد. مگر نه اين است كه ليس للانسان الا ما سعي؛ براي انسان جز آن اعمال و تلاش ها و سعي ها نيست. اكنون روز حادثه كبراي قيامت است كه اين سعي به شكل واقعي و وجودي خودش را نشان مي دهد و انسان آن چه را سعي كرده است درمي يابد و متذكر مي شود: فاذا جائت الطامه الكبري يوم يتذكر الانسان ما سعي (نازعات آيه 43و 53) اين تذكر از آن جايي كه بياني نيست بلكه وجودي و خارجي است سودي ندارد كه بتواند خود را تغيير دهد. از اين روست كه ديگر اين ذكر نمي تواند تأثير در تغيير شخصيت آدمي پديد آورد. چون جايي ذكر در دنيا بوده است كه به سر آمده است: و جي يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و اني له الذكري؛ آن روز دوزخ آورده مي شود و آن روز انسان متذكر مي شود ولي زمان تذكر گذشته است. (فجر آيه33) اين دوزخ ذات اوست كه در درون اوست و نمي تواند از آن خارج شود و دوزخ را بيرون راند. از اين روست كه در درون آن آتش است نه در بيرون او. از اين روست كه از درون مي سوزد و آتش در درونش لهيب مي كشد.
اگر اين گونه است، پس بهشتيان نيز اين گونه از نعمت وجودي خود بهره مي برند و از نعمت هاي وجودي كه رضوان جانشان است سود مي جويند. آيات قرآني درباره واكنش مؤمنان نيز تصوير و ترسيم زيبايي آورده است كه مي توان در آيات سوره الرحمن و الواقعه و مانند آن يافت.
باشد با پيش گيري و تقواي الهي خود را در مسير بالندگي و تكامل و روضه رضوان بسازيم و در دنيا كه كارخانه انسان سازي است، به درستي و بر پايه آموزه هاي قرآني و وحياني عمل كنيم.
لینک مطلب به کیهان : http://www.kayhannews.ir/860516/6.htm
خلیل منصوری ( با نام سنیه آقاخانی منتشر شد)